نام یکی از دهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال و خاور به دهستان شهاباد، از جنوب بدهستان قیس آباد و از باختربه دهستان مرکزی خوسف. موقعیت دهستان: قسمت عمده قرای این دهستان در کوههای جنوب بیرجند واقع است. هوای آن معتدل و آب مزروعی اغلب قراء از قنوات و محصول آن غلات، زعفران، مختصر محصولات، باغداری و سبزیکاری است. شغل اهالی عموماً زراعت و مالداری و صنایع دستی زنان قالی و قالیچه بافی است. این دهستان از 87 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مجموع نفوس آنها در حدود 4909 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال و خاور به دهستان شهاباد، از جنوب بدهستان قیس آباد و از باختربه دهستان مرکزی خوسف. موقعیت دهستان: قسمت عمده قرای این دهستان در کوههای جنوب بیرجند واقع است. هوای آن معتدل و آب مزروعی اغلب قراء از قنوات و محصول آن غلات، زعفران، مختصر محصولات، باغداری و سبزیکاری است. شغل اهالی عموماً زراعت و مالداری و صنایع دستی زنان قالی و قالیچه بافی است. این دهستان از 87 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مجموع نفوس آنها در حدود 4909 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 18هزارگزی شمال چکنه بالا واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 509تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 18هزارگزی شمال چکنه بالا واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 509تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
عبارت از نخلی است که چون حضرت مریم در زمان تولد عیسی علیه السلام از درد زه بیقرار شده در صحرا زیر درخت خرما که خشک بود رفت از برکت آن عفیفه درخت مزبور سبز شد. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (فرهنگ نظام) : به نامت که زد دست در شاخ خشک که چون نخل مریم نیاورد بر. مسعودسعد. مأخوذ است از این آیۀ سورۀ مریم: و هزی الیک بجذع النخله تساقط علیک رطباً جنیاً. (قرآن 25/19)
عبارت از نخلی است که چون حضرت مریم در زمان تولد عیسی علیه السلام از درد زه بیقرار شده در صحرا زیر درخت خرما که خشک بود رفت از برکت آن عفیفه درخت مزبور سبز شد. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (فرهنگ نظام) : به نامت که زد دست در شاخ خشک که چون نخل مریم نیاورد بر. مسعودسعد. مأخوذ است از این آیۀ سورۀ مریم: و هزی الیک بجذع النخله تساقط علیک رطباً جنیاً. (قرآن 25/19)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل واقع در 8000گزی جنوب باختری ده دوست محمد و 4000گزی جنوب راه مالرو ده دوست محمد به زابل. هوای آن گرم معتدل و دارای 129 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل واقع در 8000گزی جنوب باختری ده دوست محمد و 4000گزی جنوب راه مالرو ده دوست محمد به زابل. هوای آن گرم معتدل و دارای 129 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نوعی از میخ آهن که سرش پهن میباشد. (آنندراج). میخ سربزرگ چوبی یا فلزی که بیشتر به دیوار اطاق کوبیده میشود برای آویختن چیزها از آن. (فرهنگ نظام). میخ بزرگ. میخ چادر. (ناظم الاطباء). میخی که سر آنرا بصورت گلی سازند: در از سدرۀ بوستان ثواب ز گل میخیش رو شناس آفتاب. ظهوری (از آنندراج). بیا به درگه شاهنشهی که از در او شکفته غنچۀ گل میخ بر رخ ایام. ابوطالب کلیم (از آنندراج). شب وصل تو نهان آمده ام تا دم صبح ماه را ساخته گل میخی و بر در زده ام. مسیح کاشی (از آنندراج). عرصۀ شهر هری فوق سپهر اخضر است درگهش را شمسۀ خورشید گل میخ در است. آگهی هروی. ، دگمه ای که خلخال و دست برنجن را بدان بند سازند. (ناظم الاطباء)
نوعی از میخ آهن که سرش پهن میباشد. (آنندراج). میخ سربزرگ چوبی یا فلزی که بیشتر به دیوار اطاق کوبیده میشود برای آویختن چیزها از آن. (فرهنگ نظام). میخ بزرگ. میخ چادر. (ناظم الاطباء). میخی که سر آنرا بصورت گلی سازند: در از سدرۀ بوستان ثواب ز گل میخیش رو شناس آفتاب. ظهوری (از آنندراج). بیا به درگه شاهنشهی که از در او شکفته غنچۀ گل میخ بر رخ ایام. ابوطالب کلیم (از آنندراج). شب وصل تو نهان آمده ام تا دم صبح ماه را ساخته گل میخی و بر در زده ام. مسیح کاشی (از آنندراج). عرصۀ شهر هری فوق سپهر اخضر است درگهش را شمسۀ خورشید گل میخ در است. آگهی هروی. ، دگمه ای که خلخال و دست برنجن را بدان بند سازند. (ناظم الاطباء)
میخ آهنین با سر مدور پهن (که بر دروازه کوبند یا میخ چادر و مانند آن) : شب وصل تو نهان آمده ام تا دم صبح ماه را ساخته گل میخی و بر در زده ام. (مسیح کاشی)، دگمه ای که خلخال ودست برنجن را بدان بند کنند
میخ آهنین با سر مدور پهن (که بر دروازه کوبند یا میخ چادر و مانند آن) : شب وصل تو نهان آمده ام تا دم صبح ماه را ساخته گل میخی و بر در زده ام. (مسیح کاشی)، دگمه ای که خلخال ودست برنجن را بدان بند کنند